طوفان هستی نویسه جدید وبلاگ
پا به جایی می برد ما را در این ره سر به جایی
عقل آخر بین به جایی عشق افسون گر به جایی
چون حبابی روی موجم تا در این طوفان هستی
می برد ساحل به جایی موج خود سر هم به جایی
چون غباری در بیابان مانده در دست نسیمم
لحظه ای جایی برد یک لحظه ی دیگر به جایی
مانده چون خاکستری در یک اجاق سرد خاموش
گه مرا بستر به جایی ،گه مرا بستر به جایی
جمع مشتاقان پریشان می کند چون روزگاران
عاقبت دل می رود جایی ترا،دلبر به جایی
ای «رها»با چشم دل بنگر تماشا گاه هستی
تا که بینی سر به جایی می رود ،افسر به جای